من منتظرم...
چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۳ ق.ظ
همه در جستوجوی کوی تواند، بی آنکه خوب تو را شناخته باشند.
همه در غربت شب، خوابیدهاند، بی آنکه از صدای خروس سحری سراغ بگیرند.
پهنای شهر را وجب به وجب، گام به گام، کاویدهام.
از نردبانهای کوتاه و بلند مذاهب و مکتبها، ایسمها و فلسفهها، از همه عبور کردهام.
رفتهام، فرو افتادهام، برخاستهام و خستهام.
میگویند تو گشایشی.
فرج تویی.
این گشایش باید شبیه یک گلستان باشد، پر از جوانههای صداقت. جایی برای تبسم بیدغدغه.
.
.
.
من منتظرم...
پی نوشت:از همه عزیزانی که در مدت نبودنم سر زدن ممنونم.
انشالله در اولین فرصت حضور خاصه از طرف همشون تو این ماه عزیز نایب الزیاره خواهم بود..التماس دعای فرج..یا علی
۹۳/۰۴/۲۵