پایان نمی دهی...
پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۱۰ ق.ظ
دلتنگم آنچنان که زمستان بهار را
صحرا صدای دلکش سم سوار را
کی گامهای سبز تو تحویل می کند
این سالهای غمزده ناگوار را
بازآ، فراق شمع رخت سوخت
بال و پر پروانه های شیفته بی قرار را
ای ماه در محاق فروغی نمانده است
این چشمهای خسته انجم شمار را
کی روح صبح می دمد و بانگ آفتاب
یابن السرج نگاه تو شبهای تار را
من هر نفس ظهور تو را آه می کشم
مگذار غم کدر کند آئینه زار را
دریای بی کران کرامت در این کویر
پایان نمی دهی عطش انتظار را
۹۲/۰۶/۱۴