عزیز مهربان...
پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۰ ب.ظ
از شوق اشک به چشمانم می دود
وقتی می بینم دوباره دست به سینه در پیشگاه تو نشسته ام
و آرام آرام با روح سبز و مهربان تو گفتگو می کنم
سینه ام لبریز از ایمان و مهر
به تو
به تو مهربان ترین نگاه زمین و آسمان، می گویم
و شکر می کنم که باز اجازه داده ای این من کوچک و نحیف بنالد
وقتی که می بینم
به این لاابالی سرگردان و مغرور
دوباره اذن ورود دادی
می بینم که دوباره اجازه دادی برای تو بگویم، بنویسم
وقتی می بینم که این خسته ترین جان عالم را
مهربانانه در آغوش التفات گرفته ای و نوازشم می کنی
وقتی این همه را می بینم چرا از شوق فریاد نزنم
عزیز مهربان
۹۲/۰۵/۳۱
شکر که باز هم اذن ورود دادی...
............................................
دعا کنید این ماه زودتر بگذره...
میخوام برم پابوسشون...