مینویسم... گاهی برای خدا، گاهی برای خودم، گاهی برای دلم، گاهی هم برای تو .... و شاید بیشتر از همه برای تو! گاهی نوشته هایم را بی ذکر نام و نشان به نام دیگران دیدم... دیگرانی که هیچگاه مخاطب من نبوده و نیستند ! چه باک از این حرفها که مخاطب نوشته های من، خود میداند کیست و خوب هم میداند کدام نوشته مال اوست ! ننوشتم استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز است چون چوب حراج زدم به نوشته هایم و تو بدان اینجا تنها خــــلوتـکــــده ایست که هنوز از تو میگویم.... و هر شب برایت و ان یکاد میخوانم...
در آفتاب کم رنگ زندگانیم و پیاده رویی که نمی دانم به کدامین خیابان منتهی میشود و در تلاطم شاخه های بی برگ زیر چتری که ما را از باران مهربانیت جدا می کند به دنبال نیمکتی می گردم که لبریز از رویاهای کودکانه و آرامش دلهای بی قرار باشد آن گونه که بتوانم تو را در ذره ذره وجودم احساس کنم
نیایش قشنگی بود