جاری است از چشم های نگاهت، باران بی کسی.
خشکیده شاخه ام، در این دشت پرخزان
ای سبزِ سبز، نگاهت در انتظار
الماس کن، این تیره خاک را
شب کور گم شده ام در کویر عشق
سنگ صبور ما، بازآ به این مغاک
ای برق هر ستاره، بیدار کن و بشکن
خاکستری خواب
ای یادگار همه اعصار
برگرد پرشتاب
زینب صدر
السّلامُ علیک یا صاحب الزمان