چشم به راه بهار...

بهار هم نباشد به مهربانی تو از شکوفه لبریزیم...

چشم به راه بهار...

بهار هم نباشد به مهربانی تو از شکوفه لبریزیم...

چشم به راه بهار...

مینویسم...
گاهی برای خدا، گاهی برای خودم، گاهی برای دلم، گاهی هم برای تو ....
و شاید بیشتر از همه برای تو!
گاهی نوشته هایم را بی ذکر نام و نشان به نام دیگران دیدم...
دیگرانی که هیچگاه مخاطب من نبوده و نیستند !
چه باک از این حرفها که مخاطب نوشته های من، خود میداند کیست
و خوب هم میداند کدام نوشته مال اوست !
ننوشتم استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز است چون چوب حراج زدم به نوشته هایم
و تو بدان اینجا تنها خــــلوتـکــــده ایست که هنوز از تو میگویم....
و هر شب برایت و ان یکاد میخوانم...

آخرین مطالب

  • ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۶:۲۳

آخرین نظرات

۳ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است


دردم ندیدن نیست!

به خود می پیچم از اینکه

تو را می بینم

ولی نمی شناسمت

درست مثل یوسف



1382720636157039_large.jpg
چشم به راه
۲۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

مــی دانــم ...

یک روز ...

از یکــ راه دور ...

او مـــی آید ...!

کــه انتظارش مـــرا ...

چشــــم به راه تمــام جاده ها ...


چشم به راه
۲۷ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر


آستان مقدس مسجد جمکران (9).jpg



دلـــــــم قـــرار نبود از شما جـــــدا بشود
دلــــــــــم قـــرار نبود از غمتــــــــ رهـــا بشود
شبـــــم قــــرار نبود این چنین رَوَد درخـــواب
سحـــر بیاید و این سینــه بی صفـــــا بشود
قــــرار بود که هر شبــــــــ برای نافلــــه ها
غــــلام تو به صدای امیـــــر پا بشود
قــــرار بود که دار و ندار عاشقتــــــان
کمی ز گــــرد و غبـــار ره شما بشود
قـــــرار بود که من یـــــار خوبتــان باشم
گـــــدا قــــرار نشد دشمن خـــــدا بشود
قـــرار نیست مگر من رِسَم به کوچه ی تان؟
قــــــرار نیست که وصلتـــــ نصیبـــــــ ما بشود؟
قـــــرار بود که من بین روضه جـــــان بدهم
قــــــرار بود که خاکــــم به کربـــــــلا بشود
سر قـــــرار شما آمدی، نبودم من
امان از آن که سرش پر ز ادّعـــــا بشود
بیــــا قـــرار گذاریم باز هر
جمعــــــه
دم غروبــــــــــ لب من پر از دعـــــــــا بشود


 شاعر: مجید خضرایی


چشم به راه
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر